ای وای بر اسیری ، کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد ، صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها ، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم ، چون باد رفته باشد
امشب صدای تیشه ، از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین ، فرهاد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت ، یارب حلال بادا
صیدی که از کمندت ، آزاد رفته باشد
از آه دردناکی ، سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم ، بر باد رفته باشد
رحم است بر اسیری ، کز گرد دام زلفت
با صد امیدواری ، ناشاد رفته باشد
شادم که از رقیبان ، دامن کِشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم ، بر باد رفته باشد
پرشور از حزین است ، امروز کوه و صحرا
مجنون گذشته باشد ، فرهاد رفته باشد
حزین لاهیجی
نظرات شما عزیزان:
افسانه
ساعت17:05---10 فروردين 1391
سلام دوست من
خوبی عزیز دل؟
قالب جدید مبارک
عاشق این شعرم یادمه در دوران نوجوانی توی دفتر خاطراتم نوشته بودم وحفظش کرده بودم دوباره یاد آوری شد
پاسخ:
سلام افسانه جون.ممنون.
منم عاشق این شعرم.خوشحالم که خوشت اومد.